بدون عنوان
بدون عنوان سلام. همان طور که قبلا گفتم جشن تولد ملینا روز شنبه 19 مرداد برگزار شد. یک روز قبل از اون هم جشن عقد برادرم امید بود. متاسفانه فقط فیلمهای تولد رو دارم. منتظرم تمام عکسهای تولد به دستم برسه تا گلچینی از انها رو واسه شما بگذارم.
دو روز بعد هم سفر 11 روزه ما به شیراز ، قم ، تهران ،اراک و شهرهای شمالی شروع شد. یک ایران گردی درست و حسابی بود. شیراز خیلی خوش گذشت. بیشتر هدفم این بود که تخت جمشید رو به ماندانا نشون بدم. روز اخر هم به همراه دوستان خوب خانوادگیمون ، آقا محمد و نجمه عزیز ، به هایپر استار بزرگ شیراز رفتیم که واقعا دیدنی بود. انصافا قیمتها هم خوب بود. اگه گذرتون به شیراز افتاد پیشنهاد می کنم حتما برید ببینید.
ماندانا خانوم ما امسال آمادگی میره. البته اگه نیمه اول سال به دنیا میاومد الان باید پش دبستانی ثبت نامش میکردم. به نظرم اخرین روزهای این دوره از کودکی ماندانا تندتند در حال گذشتن هست. وقتی فکرشو می کنم دلم می گیره... روزهای پر از خنده های از ته دل بدون اینکه کسی بهت بگه هیس ... جیغ و دادهایی در بالاترین حد تحمل گوش ...بدجنسیهای مختص خواهر بزرگتر و خوشخیالی از اینکه مامان ندید
...هر لحظه این روزها قشنگه.
البته این روزها سختیهای خودشو هم داره.ملینا واقعا پرجنب و جوش شده. امروز توی اشپزخونه سبزی می شستم که ناخوداگاه به پشت سرم نگاه کردم و ملینا رو روی اپن دیدم. باورم نمیشد با کمک مبلی که پشت اوپن بود اومده بالا. اگه چند ثانیه دیرتر متوجه شده بود...میگن هر بچه ای فرشته نگهبان داره، فکر کنم ملینا یک گردان فرشته نگهبان داشته باشه.یکی از پسش بر نمیاد.خلاصه مجبور شدم دکوراسیون خونه رو عوض کنم
همیشه دو زمان از سال واقعا سرم شلوغ می شه. هفته های اخر شهریور و روزهای اخر سال. این روزها خیلی درگیر اتخاب واحد و انتخاب مهد جدید واسه ماندانا و نوشتن واحد کار جدید واسه شاگردام و ... قسمت خوبش اینه که نمایندگی تراشه های الماس رو توی شهر خودمون گرفتن.این قسمتشو خیلی دوست دارم
تابستون هم تموم شد دیگه. یادش به خبر ... نزدیک مهر ماه هر روز این اهنگ از تلویزیون پخش می شد... باز آمد بوی ماه مدرسه ...بوی بازیهای راه مدرسه... یادتون میاد؟؟؟
